دانلود کتاب



 دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

دانلود کتاب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

       نهایت تلاش خود را بکنید تا فقط افکار مثبت را در بانک حافظه خود قرار دهید. اجازه ندهید که افکار منفی و خود کم بینی به هیولاهای ذهنی تبدیل شوند. از یادآوری وقایع یا شرایط ناخوشایند خودداری کنید.

        افراد را در چشم انداز مناسب قرار دهید و بخاطر بسپارید ، شباهت افراد به یکدیگر بسیار زیادتر از  تفاوت هایشان است.نسبت به افراد دیگر یک دیدگاه متعادل داشته باشید. او فقط یک انسان دیگر است. و یک نگرش تفاهمی ایجاد کنید. افراد زیادی داد و فریاد می کنند وتهدید  می کنند اما تعداد کمی از آنها  واقعا آن تهدیدات را عملی می کنند.

       تمرین کنید تا آنچه وجدانتان به شما می گوید درست است را انجام دهید. این از ایجاد یک عذاب وجدان خطرناک جلوگیری می کند. انجام آنچه درست است یک قانون بسیار عملی برای موفقیت است.

       طوری رفتار  کنید که تمامی اعمالتان بیانگر این باشند که من واقعا اعتمادبنفس دارم. در کارهای روزمره خود این تکنیک های کوچک را تمرین کنید:

       همیشه در  صندلی  ردیف جلو بنشینید.

       ارتباط چشمی برقرار کنید.  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

       25% درصد سریعتر راه بروید.

       بلند حرف بزنید.

       گشاده روی باشید .

 

4. چگونه بزرگ بیندیشیم

اخیراً با یک متخصص کارگزینی یکی از بزرگترین سازمانهای صنعتی کشور  از طریق پیام صحبت کردم. او هرسال چهار ماه بمنظور  جذب فارغ التحصیل ممتاز برای برنامه آموزش مدیریت ارشد شرکتش از پردیس های دانشگاه بازدید می کند. اصطلاحات اظهارات وی نشان می داد که وی از نگرش بسیاری از افراد که با آنها صحبت کرده است دلسرد شده است.

"بیشتر روزها با هشت تا دوازده نفر از دانشجویان سال آخر دانشگاه مصاحبه می کنم ، همه جزو دانشجویان برتر کلاسشان هستند  ، آنها علاقه کمی به ملحق شدن به شرکت ما دارند.

یکی از اصلی ترین مواردی که می خواهیم در مصاحبه غربالگری تعیین کنیم ، انگیزه فرد است. ما می خواهیم بفهمیم آیا آنها می تواند پس از  چند سال پروژه های بزرگ را رهبری کنند ، مدیریت اداره یک شعبه یا کارخانه را برعهده بگیرند و  یا به طریقی دیگر کمک قابل توجهی به شرکت کنند.  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

"باید بگویم که من از اهداف شخصی بیشتر کسانی که با آنها صحبت می کنم خیلی راضی نیستم. وی ادامه داد ،  شما متعجب خواهید شد ،"" چه تعداد از افراد بیست و دو ساله به برنامه بازنشستگی ما بیش از هر چیز دیگری علاقه مند هستند. دومین سوال مورد علاقه این است که "آیا جابجایی شغلیم  زیاد خواهد بود؟" به نظر می رسد بیشتر آنها کلمه موفقیت را مترادف با امنیت تعریف می کنند.آیا میتوانیم ریسک کنیم تا افرادی مثل آنها شرکت را به دست بگیرند؟

"چیزی که من نمی توانم درک کنم این است که چرا جوانان باید این روزها اینقدر بیش از حد محافظه کار باشند ، دیدگاه آنها نسبت به آینده بسیار محدود است؟ هر روز نشانه های بیشتری از گسترش فرصت وجود دارد. این کشور در زمینه پیشرفت علمی و صنعتی پیشرفت چشمگیری خواهد داشت. جمعیت ما به سرعت در حال افزایش است. اگر زمانی برای ترقی در مورد آمریکا وجود داشته است. اکنون است."

تمایل بسیاری از افراد برای  کوچک اندیشیدن ، به معنای این است که رقابت بسیار کمتر از آن چیزی که  فکر می کنید برای یک حرفه بسیار با ارزش ، وجود دارد.

جایی که موفقیت مورد نظر است،افراد محتاطانه نیستند.آنها را با مدرک دانشگاهی ، یا پیشینه خانوادگیشان ؛ یا  اندازه تفکرشان نمی سنجند. اینکه چقدر بزرگ فکر می کنیم اندازه دستاوردهای ما را تعیین می کند. حال بیایید ببینیم چگونه می توانیم تفکر خود را بزرگتر کنیم.

 

تا به حال از خود سوال کرده اید: "بزرگترین نقطه ضعف من چیست؟"

احتمالاً بزرگترین نقطه ضعف انسان ، خود کم بینی ، یعنی دست کم گرفتن خود است. دست کم گرفتن به روشهای بی شماری نشان داده می شود.

جان یک آگهی استخدام را در رومه می بیند. این دقیقاً همان چیزی است که او دوست دارد. اما او هیچ کاری در این مورد انجام نمی دهد زیرا فکر می کند ، "من به اندازه کافی برای آن کار مناسب نیستم ، پس چرا خودم را به زحمت بی اندازم؟"

یا جیم می خواهد با جوآن قرار ملاقات بگذارد ، اما با او تماس نمی گیرد زیرا فکر می کند برایش ارزش قائل نمیشود.

تام احساس می کند آقای ریچاردز مشتری خوبی برای محصول وی است ، اما تام با او تماس نمیگیرد. او احساس می کند آقای ریچاردز بسیار پرقدرت است  و با او کار نخواهد کرد. پیت در حال پر کردن فرم درخواست کار است. از او یک سوال پرسیده میشود ، " برای این شغل چه حقوق اولیه ای را انتظار دارید؟" "پیت رقم متوسطی را ارائه می دهد ، زیرا احساس می کند واقعاً ارزشش بیشتر از مبلغی ذکر کرده ، نیست.

هزاران سال است که فیلسوفان  این توصیه ی خوب را  ارائه داده اند: خودت را بشناس. اما به نظر می رسد بیشتر افراد این پیشنهاد را به این معنی تفسیر می کنند که فقط خود منفیت را بشناس. بیشتر خود ارزیابی ها متشکل از تهیه لیست های طولانی از اشتباهات ، کاستی ها ، نارسایی های شخص است.

خوب است که توانایی های خود را بشناسید ، زیرا این زمینه هایی را به ما نشان می دهد که می توانیم در آن پیشرفت کنیم. اما اگر فقط فقط ویژگی های منفیمان را بشناسیم  ، ارزشمان اندک میشود.

در این قسمت تمرینی وجود دارد که به شما کمک می کند ارزش واقعیتان را بسنجید. من از آن در برنامه های آموزشی مدیران و پرسنل فروش استفاده کرده ام و تاثیرات خوبی دارد.

       پنج دارایی اصلی خود را تعیین کنید. از یک دوست برای کمک دعوت کنید (همسر ، مافوق ، استاد) فردی که نظر صادقانه بهتان می دهد. (نمونه هایی از دارایی ها که به طور مکرر ذکر می شوند ، تحصیلات ، تجربه ، مهارت های فنی ، شکل ظاهری خانواده  سازگار، نگرش ، شخصیت ، ابتکار عمل است.)

        سپس ، در زیر هر دارایی ، نام سه نفر را بنویسید که می دانید موفقیت بزرگی کسب کرده اند اما به اندازه شما از این دارایی ها برخوردار نیستند.

هنگامی که این تمرین را به پایان رساندید ، متوجه میشوید در مقایسه با بسیاری از افراد موفق حداقل در یک مورد پیشی خواهید گرفت. تنها یک نتیجه وجود دارد که شما صادقانه می توانید به آن دست یابید : شما بزرگتر از آن چیزی هستید که فکر می کنید.بنابراین تفکرتان را متناسب با ارزش واقعیتان تنظیم کنید. متناسب با ارزش واقعیتان راجع به خودتان بیندیشید.هرگز، هرگز ، هرگز خودتان را دست کم نگیرید.

هنگامی که کسی میگوید "استیصال"  اگر بگوید " درماندگی" یا هنگامی که به جای " لوندی کردن " بگوید "  عشوه گری " منظورش را بهتر درک خواهیم کرد.

اما آیا او دایره واژگانش مانند دایره واژگان بزرگ اندیشان است؟ احتمالا خیر. افرادی که از کلمات و اصطلاحات دشوار و با صدای بلند استفاده می کنند که اکثر افراد برای درک آنها مجبورند خود را تحت فشار قرار دهند ، تمایل دارند مغرور و خودنماباشند.

معیار مهم واژگان شخص اندازه یا تعداد کلماتی نیست که وی استفاده می کند. بلکه چیزی که مهم است ، تنها چیزی است که در مورد واژگان شخص اهمیت دارد، تأثیری است که کلمات و عبارات او بر تفکر خودش و دیگران دارد.افراد مغرور و خودنما اغلب متفکران کوچکی هستند.

یک نکته اساسی وجود دارد ما به کلمات و عبارات فکر نمی کنیم. ما فقط به شکل تجسم و یا تصویر فکر می کنم. کلمات مواد اولیه تفکر هستند. هنگام گفتن یا خواندن ، این ابزار شگفت انگیز ، ذهن ، به طور خودکار کلمات و عبارات را به تصاویر ذهنی تبدیل می کند. هر کلمه ، هر عبارت ، یک تصویر ذهنی متفاوت ایجاد می کند. اگر کسی به شما بگوید ، "جیم یک خانه ی دوبلکس  جدید خریداری کرده است" ، شما یک تصویر را می بینید. اما اگر به شما گفته شود ، "جیم خانه مزرعه ای جدید خریداری کرده است" ، تصویر دیگری می بینید. تصاویر ذهنی که می بینیم توسط انواع کلماتی که برای نامگذاری چیزها و توصیف چیزها استفاده می کنیم تغییر می کنند.

به آن اینگونه نگاه کنید. وقتی صحبت می کنید یا می نویسید ، به یک معنا ، یک پروژکتور هستید که در ذهن دیگران فیلمی را  نشان می دهید.و تصاویری که ایجاد می کنید نحوه واکنش شما و دیگران را تعیین می کند. فرض کنید به گروهی از افراد می گویید: "متاسفم ما شکست خورده ایم." این افراد چه چیزی  را تصور می کنند؟آنها شکست و همه ناامیدی و اندوهی را که کلمه "شکست خورده" منتقل می کند را می بینند. حال فرض کنید که به جای آن می گفتید ، این رویکرد جدیدی است که فکر می کنم موثر واقع خواهد شد. " به یقین آنها احساس خوشایندی خواهند داشت.

فرض کنید می گویید: "ما با مشکلی روبرو هستیم." شما تصویری در ذهن دیگران ، مساله ای دشوار ، ناخوشایند برای حل ایجاد کرده اید. در عوض بگویید ، "ما با یک چالش روبرو هستیم" ، و شما یک تصویر ذهنی از سرگرمی ، ورزش ، کاری دلپذیر برای انجام ایجاد می کنید.  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

یا به گروهی بگویید: "ما هزینه زیادی متحمل شده ایم" و مردم پولی را می بینند که هرگز بر نخواهد گشت. در واقع ، این ناخوشایند است. در عوض بگویید: "ما سرمایه گذاری بزرگی انجام دادیم" و مردم تصویری از چیزی را می بینند که بعدا سود آن را برمی گرداند ، منظره بسیار دلپذیری.

نکته این است: متفکران بزرگ متخصص ایجاد تصاویر مثبت ، آینده نگر و خوش بینانه در ذهن خود و دیگران هستند. برای بزرگ اندیشی ، باید از کلمات و عباراتی استفاده کنیم که تصاویر ذهنی بزرگ و مثبتی ایجاد می کنند.

در ستون سمت چپ جدول زیر نمونه هایی از عباراتی وجود دارد که افکار کوچک ، منفی و افسرده ایجاد می کنند. در ستون سمت راست نیز همین وضعیت مورد بحث قرار گرفته اما به نگاهی بزرگ و مثبت. هنگام خواندن این موارد ، از خود بپرسید: "چه تصاویر ذهنی را می بینم؟"

عباراتی که تصاویر بزرگ و مثبت ایجاد می کنند  عباراتی که تصاویر کوچک و منفی را ایجاد می کنند

1. ما هنوز شکست نخورده ایم. بیایید تلاش کنیم .

من ورشکست شدم اما این تقصیر خودم بود. قصد دارم دوباره تلاش کنم      فایده ای ندارد ، ما شکست می خوریم.

2.تاکنون نتوانسته ام این محصول را بفروشم. اما می دانم که این محصول خوبی است و می خواهم روشی را پیدا کنم که آن را جایگزین کند.       من یک بار در آن کار بودم و شکست خوردم. دوباره هرگز. من سعی کردم اما محصول فروخته نمی شود مردم آن را نمی خواهند

3.تصور کنید ، این محصول هنوز به 25 درصد بازار فروخته نشده است. فرصت خوبی است.     بازار اشباع شده است. تصور کنید ، 75 درصد از پتانسیل قبلی فروخته شده است. بهتر است خارج شوید.

4.سفارشات آنها اندک بوده است. بیایید طرحی را برای فروش بیشتر به آنها ترسیم کنیم.  سفارشات آنها اندک بوده است. آنها را قطع کنید

5. در واقع پنج سال زمان طولانی نیست. فقط فکر کنید ، این باعث می شود که من 30 سال در سطح بالایی خدمت کنم.   پنج سال زمان زیادی برای کسب رتبه های برتر در شرکت شما برسم. روی من حساب نکن

5.رقابت قوی است. انکار ناپذیر است ، اما هیچ کس هیچ وقت از همه مزایا برخوردار نیست. بیایید باهم بیندیشیم و راهی برای شکست دادن آنها در بازی خودشان رقم بزنیم.       رقابا همه مزایا را دارند. چگونه انتظار دارید که من در برابر آنها بفروشم؟

6.به شکل فعلی ممکن است قابل فروش نباشد ، اما اجازه دهید برخی از تغییرات را در نظر بگیریم. هیچ کس آن محصول را نمی خواهد

7.حالا سرمایه گذاری کنیم. شرط بندی برای موفقیت ، نه افسردگی. صبر کنیم تا رکود اقتصادی رخ دهد ، سپس سهام بخریم.

8.جوان (پیر) بودن مهم نیست   من برای اینکار خیلی جوان (پیر) هستم.

9.موفق میشود ، بگذارید ثابت کنم. تصویر: روشن ، امید ، موفقیت ، سرگرمی ، پیروزی.   موفق نمیشود ، بگذارید ثابت کنم. تصویر: تاریک ، افسردگی ، ناامیدی ، غم ، شکست.

  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

چهار راه برای گسترش کاربرد فرهنگ لغات متفکران بزرگ

بمنظور کمک به شما در این قسمت چهار روش توسعه استفاده از فرهنگ لغات بزرگ اندیشان آورده شده است.

       برای صحبت درباره اوضاع روحیتان از کلمات و عبارات مثبت و شاد استفاده کنید. وقتی کسی از شما حالتان را می پرسد  و می گویید خسته ام (سردرد دارم ، کاش جمعه بود ، احساس خوبی ندارم) در واقع حالتان را بدتر می کنید. این را تمرین کنید:یک نکته بسیار ساده ، اما شگفت انگیز دارد. هر وقت کسی از شما حالتان را میپرسد  یا می گوید "امروز چه احساسی داری؟" با اینگونه پاسخ ها جواب دهید  " فوق العاده ام ممنون، شما چطورید؟"  یا بگویید "عالی ام" یا "خوبم". بگویید حالتان همیشه عالی است ،و اینگونه واقعا حس و حال عالی بودن بهتان دست خواهد داد. اجازه دهید شما را به عنوان شخصی بشناسند که همیشه حالش خوب است . این برایتان دوستان زیادی را ایجاد می کند.

       از کلمات و عبارات صریح ، شاد و  مطلوب برای توصیف افراد دیگر استفاده کنید. برای توصیف دوستان و همکارانتان از جملات  مثبت و بزرگ اندیشانه استفاده کنید و این را برای خودتان به یک قانون تبدیل کنید.هنگامی که با فرد دیگر در مورد شخص ثالث غایب بحث می کنید ، مطمئن باشید که با کلمات و عبارات بزرگ اندیشانه مانند "او واقعاً همکار خوبی است" از او تعریف می کنید. " می گویند که او کارش فوق العاده است." بسیار مراقب باشید تا از تحقیر او بپرهیزید. دیر یا زود شخص ثالث از آنچه راجبش گفتید مطلع میشود  و سپس چنین حرفهایی فقط شما را تحقیر می کند.  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

       از لحن مثبت برای تشویق دیگران استفاده کنید. سخنان مثبت درباره خودشان را دوست دارند.  هر روز حرف دلنشینی برای همسرتان داشته باشید. به همکارانتان توجه کنید و از آنها تعریف کنید. ستایش ، صادقانه ، وسیله ای برای موفقیت است. بطور مکرر از دیگران تعریف و تمجید کنید. از افراد در مورد ظاهرشان ، کارشان دستاوردهایشان ، خانواده هایشان تعریف کنید.

       از کلمات مثبت برای ترسیم برنامه ها برای دیگران استفاده کنید. وقتی مردم می شنوند: " برایتان خبر خوب دارم،  یک فرصت عالی پیش رو داریم . "ذهن آنها شروع به جرقه زدن می کند. اما وقتی چیزی مانند" مجبوریم اینکار را کنیم "را می شنوند ، ذهن تصوراتی احمقانه و کسل کننده تولید می کند  وبنابراین آنها واکنش نشان می دهند.وعده موفقیت دهید و نور امید را در آنها می بینید. وعده موفقیت دهید و حمایتشان را جلب کنید. قلعه بساز ، گور حفر نکن!

فرصت های احتمالی را ببینید ، نه فقط چیزی را که اکنون وجود دارد.

متفکران بزرگ به آموزش خود می پردازند تا نه فقط آنچه را که هست ببینند بلکه بتوانند فرصت های احتمالی را نیز در نظر بگیرند.

       چه چیزی به یک دارایی  ارزش می دهد؟ یک دلال املاک بسیار موفق که در زمینه املاک روستایی متخصص است بیان می کند که اگر به خودمان آموزش دهیم چیزهایی را ببینیم که در حال حاضر به میزان کم یا زیاد وجود دارد ، می توان به موفقیت دست یافت. دوستم ادامه داد: "بیشتر املاک روستایی اینجا ، فرسوده اند  و از جذاب خاصی برخوردار نیستند . موفقیت من به این دلیل است که سعی نمی کنم مزرعه را همانطور که هست بفروشم. "من تمام برنامه فروشم را از این لحاظ که در آینده مزرعه می تواند از چه مزایایی برخوردار باشد در نظر می گیرم . صرفاً گفتن چشم انداز مزرعه مثلا اینکه دارای 20 هکتار زمین و xx درخت و XX مایل با شهر فاصله دارد : فرد  را تحریک و متمایل به خرید نمی کند. اما وقتی به خریدار احتمالی یک برنامه مشخص در این زمینه که در آینده مزرعه می تواند چگونه باشد ارائه دهی ، تقریباً در زمینه فروش خود موفق شده ای. اجازه دهید برایتان توضیح دهم که منظورم چیست. "

کیفش را باز کرد و پرونده ای را بیرون آورد. گفت ، "این مزرعه ،یک مورد جدید است و مانند بسیاری از دیگر مزرعه ها است. چهل مایل با مرکز منطقه شهری فاصله دارد ، خانه اش مخروبه است و در حدود پنج سال است که در این مکان  کشاورزیی صورت نگرفته است.  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

کاری که من کردم این است. هفته گذشته دو روز کامل را در مزرعه ماندم و فقط به بررسی آن پرداختم.چندین بار در تمام مزرعه  قدم زدم. به مزارع مجاور نگریستم . موقعیت مزرعه را نسبت به بزرگراههای موجود و برنامه ریزی شده بررسی کردم. از خودم پرسیدم ، "این مزرعه برای چه کاری مناسب است؟"

"سه نظریه به ذهنم خطور کرد. اینها این سه نظریه هستند. و طرح هایش را به من نشان داد. آنها مرتب تایپ شده بودند و کاملا جامع بنظر میرسیدند. این طرح نشان می داد که چرا ایده هایش بی نقص هستند: یک شهر در حال رشد ، علاقه بیشتر به فضای باز ، پول بیشتر برای تفریح ، جاده های مناسب. برنامه همچنین نشان داد که چگونه می توان تعداد اسب بیشتری را در آنجا نگهداری کرد تا درآمد حاصل از سوارکاری چشمگیر باشد. ایده پیست سوارکاری بسیار دقیق و قانع کننده بود.طوری که می توانستم افرادی  را که در حال سوارکاریند دو به سمت درختان میروند را تصور کنم.

 به روشی مشابه ، این فروشنده کارآفرین یک برنامه جامع دوم برای یک باغ و برنامه سوم برای ایجاد یک مزرعه و مرغداری تهیه کرد.

"حالا وقتی با مشتریانم صحبت می کنم ، مجبور نخواهم شد آنها را متقاعد کنم که خریدن مزرعه به همان شکل برایشان مناسب است. به آنها کمک می کنم تا با یک چشم انداز پولساز  مزرعه را به ببینند.

" روش من در فروش املاک علاوه بر فروش بیشتر مزارع و بشکل سریعتر ، بگونه ای  است که می تواند برای آینده نیز مثمر ثمر باشد.

 من می توانم مزرعه ای را با قیمت بالاتر از رقبای خود بفروشم. مردم به طور طبیعی برای مسکن و ایده بیشتر هزینه می کنند به همین دلیل ، افراد بیشتری می خواهند مزارع خود را به من بسپارند و پورسانت من در هر فروش بیشتر میشود.

تمامی اینها بدین معنا است که : به چیزها نه همانطور که هستند ، بلکه همانطور که ممکن است باشند نگاه کنید.

تجسم به همه چیز ارزش می بخشد. یک متفکر بزرگ همیشه آنچه را که می توان در آینده انجام دهد را تجسم می کند. او در زمان حال گیر نکرده است.

       مشتری چقدر ارزش دارد؟ یک مدیر فروشگاه بزرگ در حال سخنرانی در همایش مدیران فروش بود. او می گفت ، "ممکن است نظرم  کمی از مد افتاده باشد ، اما من به این دیدگاهی که معتقد است بهترین راه برای بازگشت مشتری ارائه خدمات دوستانه و مودبانه به آنها است، اعتقاد قلبی دارم. یک روز درحال قدم زدن در فروشگاهم بودم که شنیدم فروشنده درحال مشاجره با مشتری است .مشتری درحالیکه سخت عصبانی بود فروشگاه را ترک کرد.

پس از آن ، فروشنده به دیگری گفت: " اجازه نمی دهم مشتری 1.98 دلاری تمام وقتم را بگیرد و مرا وادار کند کارم را کنار بگذارم و به دنبال چیزی  که او  می خواهد بگردم. ارزشش را ندارد:  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

وی ادامه داد "آنجا را ترک کردم اما نمی توانستم این حرف ها را فراموش کنم. اینکه فروشندگانم مشتریان را 1.98 دلاری میدیدند کاملا ذهنم را درگیر کرده بود و بنظرم این مساله ای کاملا جدی بود. همان موقع تصمیم گرفتم که این طرزتفکر را  تغییر دهم. هنگامی که به دفتر کارم برگشتم ، با مدیر تحقیقات تماس گرفتم و از او خواستم که برایم حساب کند که یک مشتری معمولی در سال گذشته چقدر در فروشگاه ما هزینه کرده است. رقمی که بدست آورد مرا متحیر کرد. طبق محاسبه دقیق مدیر تحقیقات ما ، یک مشتری معمولی 362 دلار درفروشگاه ما هزینه کرده است.

"سپس طی  جلسه ای همه پرسنل نظارتی را فراخوانی کردم و ماجرا را برای آنها توضیح دادم. سپس برایشان توضیح دادم که چقدر هر مشتری ارزشمند است. برایشان توضیح دادم که تنها یک خرید ارزش یک مشتری  را تعیین نمی کند  بلکه ارزش مشتری را  صورتحساب سالانه آنها تعیین می کند  ،و اینگونه  خدماتمان به مشتریان کاملاً بهبود یافت.

نکته ذکر شده توسط مدیر خرده فروشی برای تمامی مشاغل صادق است. این تکرار خرید است که سود ایجاد می کند. بیشتر اوقات ، طی چند فروش اولیه اصلاً سودی کسب نمی شود. به هزینه های بالقوه مشتریان نگاه کنید ، نه فقط به آنچه امروز آنها می خرند.

قائل شدن ارزش زیاد برای مشتریان علت اصلیی  است که آنها را به مشتریان وفادار و منظم تبدیل می کند.اگر برای مشتریان ارزش کمی قائل شویم ، آنها را از دست خواهیم داد. دانشجویی یک مورد مشابه را با من در میان گذاشت و توضیح داد که چرا دیگر هرگز برای غذا خوردن به آن  کافه تریا نمیرود.  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

دانشجو شروع کرد: "یک روز برای ناهار ،" تصمیم گرفتم یک کافه تریای جدید را امتحان کنم که چند هفته قبل افتتاح شده بود. در حال حاضر برای من کم خرج کردن بسیار مهم است ، بنابراین مواظب چیزهایی که میخرم هستم. در قسمت غذاها بوقلمون دیدم که به نظر می رسید بسیار خوب بود  و به وضوح 39 سنت بود.

"وقتی نزد " صندوقدار "رفتم  ، صندوقداربه سینی ام نگاه کرد و گفت:"  یک دلار و نه سنت " مودبانه از او خواستم که دوباره آن را حساب کند زیرا طبق محاسبه من 99 سنت میشد. درحالیکه اندکی  خشگمین شده بود دوباره حساب کرد. اختلاف محاسباتمان مربوط به بوقلمون بود. او به جای 39 سنت ، 49 سنت برایم حساب کرده بود . سپس توجه او را به تابلویی که 39 سنت نوشته شده بود جلب کردم.

"این کارم او را واقعاً عصبانی کرد !" برای من اهمیتی ندارد که روی این  تابلو چه چیزی نوشته اند. باید 49 سنت مینوشتند. این لیست قیمت امروز است. کسی که آن را نوشته اشتباه کرده است . شما باید 49 سنت پرداخت کنید.

سپس سعی کردم برایش توضیح دهم که تنها دلیلی که بوقلمون را انتخاب کردم قیمتش بود و اگر قرار بود 49 سنت پرداخت کنم چیز دیگری میخوردم.

درجوابم فقط گفت شما باید 49 سنت بپردازید . من این مبلغ را پرداخت کردم چون نمیخواستم معرکه درست کنم.  دانلود رایگان کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل

اما همانجا تصمیم گرفتم که هرگز دیگر آنجا غذا نخورم. من سالانه حدود 250 دلار برای ناهار خرج می کنم و مطمئن باشید که آنها یک پنی از آن را دریافت نخواهند کرد. "صندوقدار فقط ارزش آن پول کم را  درنظر گرفت ، او 250 دلار بالقوه را در نظر نگرفت.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


desb Jeff's info ip ثابت Weed bahareirane Hye's notes سایت املاک تهران مطالب اینترنتی Maria's blog Tomas's style